- خروش سواران و اسپان ز دشت / ز بهرام و کیوان همی برگذشت
قلمرو زبانی: قالب: مثنوی / وزن: فعول فعول فعول فعل (رشته انسانی) / خروش: فریاد / بهرام: ستارۀ مریخ / کیوان: ستارۀ زحل / همی برگذشت: عبور می کرد.
قلمرو ادبی: سواران، اسپان: تناسب / بهرام، کیوان: تناسب / واج آرایی «ا» و «ش»
بازگردانی: صدای اسبان و سواران از دشت بلند شد و از ستاره بهرام و کیوان نیز گذر کرد.
پیام: شدّت درگیری
۲- همه تیغ و ساعد ز خون بود لعل / خروشان دل خاک در زیر نعل
قلمرو زبانی: تیغ: شمشیر / ساعد: میان مچ و آرنج / لعل: سنگ قیمتی / خروشان: فریاد زنان و ناله کنان / قلمرو ادبی: تیغ و ساعد لعل بود: تشبیه رسا / خاک: مجاز از زمین / دل خاک: استعاره مکنیه / نعل، لعل: جناس.
بازگردانی: شمشیر و ساعد جنگجویان از خون مانند سنگ لعل، سرخ شده بود و دل زمین از کوبیدن نعل به فغان درآمده بود.
- نماند ایچ با روی خورشید رنگ / به جوش آمده خاک بر کوه و سنگ
قلمرو زبانی: ایچ: هیچ / قلمرو ادبی: بر روی خورشید رنگ نماند: رنگش پرید، کنایه از ترسید، جانبخشی، اغراق / به جوش آمده: استعاره مکنیه
بازگردانی: خورشید نیز از ترس رنگش پریده بود و خاک و سنگ کوه به جوش آمده بود.
- به لشکر چنین گفت کاموس گرد / که گر آسمان را بباید سـپرد
۵- همه تیـغ و گـــرز و کـمند آورید / به ایرانیان تــنگ وبند آورید
قلمرو زبانی: کاموس: یکی از فرماندهان زیردست افراسیاب/ گرد: پهلوان، دلیر / سپردن: درنوردیدن، پیمودن، طی کردن (بن ماضی: سپرد، بن مضارع: سپر) / تیغ: شمشیر / گرز: چماق / کمند: طناب / بند: ریسمان / بند آوردن: کنایه از اسیر کردن / قلمرو ادبی: که گر آسمان را بباید سـپرد: کنایه از کار دشوار و ناشدنی / تیغ، گرز، کمند: تناسب / تنگ: در برابر فراخ / تنگ آوردن: در تنگنا گذاشتن، به ستوه آوردن. / بند آوردن: کنایه از اسیر کردن
بازگردانی: کاموس پهلوان به لشگر اینچنین گفت که اگر لازم باشد آسمان را نیز طی می کنیم، همگان شمشیر، چماق و کمند را آماده کنید. به ایرانیان سخت بگیرید و ایشان را به ستوه آورید و اسیر کنید.
- دلیری کجـــا نام او اشکــبوس / همی بر خروشید بر سان کوس
قلمرو زبانی: کجا: که / اشکبوس: پهلوان تورانی / برخروشید: فریاد کشید / کوس: طبل بزرگ، دهل / قلمرو ادبی: اشکبوس: مشبّه / برسان: به مانند، ادات تشبیه / کوس : مشبّهٌبه / وجه شبه: برخروشیدن.
بازگردانی: پهلوانی که نام او اشکبوس بود به مانند طبل خروشید و فریاد زد.
۷- بیامد که جــــوید ز ایران نبرد / سر هم نبرد اندر آرد به گرد
قلمرو زبانی: همنبرد: حریف / گرد: غبار، گرد و خاک / نبرد: جنگ / اندر: در / قلمرو ادبی: گرد: مجاز از زمین / ایران: مجاز از لشکر ایران / سر هم نبرد به گرد آوردن: کنایه از شکست دادن، برابر با پوزه کسی را به خاک مالیدن. / واج آرایی «ر»
بازگردانی: آمد که از لشکریان ایران حریفی پیدا کند و با حریف خود بجنگد و او را شکست دهد.
۸- بشد تیز رهّام با خـود و گبر / همی گرد رزم اندر آمد به ابر
قلمرو زبانی: بشد: رفت / تیز: تند و سریع / خود: کلاهخود / گبر: زره، خفتان، جوشن ، نوعی جامه جنگی / رزم: جنگ / اندر: در / قلمرو ادبی: همی گرد رزم اندر آمد به ابر: کنایه از شدت رزم، اغراق / ابر، گبر: جناس ناهمسان اختلافی / خود، گبر، رزم: تناسب / واج آرایی «ر».
بازگردانی: رهّام با کلاهخود و زره (مسلّح) بسیار سریع به میدان جنگ رفت و به خاطر شدت رزم، گرد و خاک به آسمان رسید.
- برآویخت رهّام با اشکــبوس / برآمد ز هر دو سپه بوق و کوس
قلمرو زبانی: ب